کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : هادی ملک پور     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : مسمط    

ای دلبـری که دلبری‌ات داسـتان شده            شعبان به یمن تو شعبات الجنان شده

گهـواره تو زینت هـفـت آسـمان شده            جان دوباره یـافـته عـالـم جـوان شده


جـانـان رسیـد موسم تـقـدیم جان شده

گل آمد و حـیـات گلـستان شروع شد            خشکی گذشت و بارش باران شروع شد

دوران نـشءگی خـماران شروع شد            مسـتی ما ز سـوم شـعـبان شروع شد

پای تو اشک شوق زچشمم روان شده

قـنداقۀ پسر چو به دستش پدر گرفت            انگار اختـیار شبـش را سـحر گرفت

با دست خویش اشک ز چشمان تر گرفت            فطرس رسید و از پر قنداقه پر گرفت

بال فرشته‌ها به سرش سایه بان شده

تو آفـتـاب روشـن و پـیـدای ما شدی            تو آمدی و روح به اعضای ما شدی

خـنـدیـدی و تـمـامی دنـیـای ما شدی            گـفـتـیم بـنـده‌ایم و تو مولای ما شدی

راز جـنـون ما به خـلایـق عیان شده

دریـا دلـیم و دیـده ز مـرداب بسته‌ایم            امیـد خـود به بـادۀ نـایـاب بـسـتـه‌ایـم

با دیدن تو دیـده ز هر خواب بسته‌ایم            دل را به لطف حضرت ارباب بسته‌ایم

دل‌های ما به گوشۀ چشمی نشان شده

عـشقت همینکه صبح ازل آفریده شد            از روی چـشم‌هات غـزل آفـریده شد

از اسـتـواری تـو جـبـل آفــریـده شـد            با شهـد خـنده‌هـات عـسـل آفـریده شد

دیـگـر قـلـم به خلقـت تو ناتـوان شده

پیـغـمـبر خـدا ز کجا حـرف می‌زند؟            در روز عید هم ز عزا حرف می‌زند

دارد ز خاک کرب و بلا حرف می‌زند            آری ز سـیـدالـشـهـدا حـرف می‌زنـد

حتی خدا ز ماتم تو روضه‌خوان شده

شاعـر دلـم گـرفـته بـیا از خـدا بـگو            من با هـمـه غـریـبـه‌ام از آشـنـا بگو

از انتظار و حـسرت مشتی گـدا بگو            حرف دگر رهـا کن و از کربلا بگو

دل بـیـقــرار دیـدن آن آســتــان شـده

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

با شهـد خـنده‌هـات عـسـل آفـریده شد            دیـگـر قـلـم خلقـت تو ناتـوان شده

آری ز سـیـدالـشـهـدا حـرف می‌زنـد            حتی خدا ز ماتم روضه‌خوان شده

مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مجید لشکری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

دو چشمت انگبین‌جوشان و لب‌هایت فرات‌آور           چراغت راه‌گستر، کشتی نوحت نجات‌آور

قلم باید شوند اشجار در ثبت دمی از تو           بـرای لـیـقـۀ کـتّـاب، دریـاهـا دوات‌آور


به سمتت وحی شد نازل، که هستی فیض را قابل           پدر باشد کمیل‌آموز و فرزندت سمات‌آور

تو را در شطِّ رنج ای شاه! می‌بینم نمی‌دانم           که ایثار تو باشد در نهایت کیش و مات‌آور

تو را مجموعۀ اضداد می‌نامند عاشق‌ها           که شادی بی‌تو حزن‌انگیز و غم با تو نشاط ‌آور

خدا در ذات زیبایت جلالش را نشان داده           نشان داده‌است احسان قدیمت را صفات‌آور

هرآن‌کس شاه! شمشادِ قدت را دید «حافظ» شد           به‌رغم اشک شورش می‌شود شاخِ نبات‌آور

کنار کفّ العبّاس آمده عـیسی و می‌دانم           نمی‌یابد به جز دست علم‌دارت حیات‌آور

مرا بی‌ما و بی‌من کن، کلامم را مطنطن کن           که هـستی فاعلاتن فاعلاتن فاعلات‌آور

تو را در «اهدنا» دیدم صراط مستقیمی که           به حق‌پیـمایی افکـار می‌گردد ثَـبات‌آور

به زیر تیر هم تکبیرة الإحرام می‌گویی           الا تلمیح اذکارت یقـیمون الصّلات‌آور!

به خوانت منعمم گردان! که داری سورۀ انسان           برای این گدایت باز یؤتون الزّکاتآور

خدا تنها تو را «فی‌البحر کالأعلام» می‌گوید           چه نوحی هست جز تو «اَلجَوارِی المُنشآت»‌آور؟

چه رازی در سه بار آوردن نامت نهان کردی؟           چرا این‌گونه می‌بـاریم؟ نامِ التفـات‌آور!

به دست دوست‌داران تو دُرّی بود در محشر           بنازم اشک چشمم را که می‌آید برات‌آور

کرامت می‌چکد از لای مژگان نجیب تو           نیازی نیست بر لاتانِ عزّی و منات‌آور

به ایجاز آمدم حرفی از اعجاز تو را گویم           زمان قبض روحم مرحمت کن انبساط آور

چنان از شطح لبریزم به دارالوصف توحیدت           که می‌ترسم بگویم بوده‌ای عین القضات‌آور

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : عماد بهرامی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

فـطرس بیـاورید کـرامت شـروع شد            باران گرفت، لطف و عنایت شروع شد

دنـبـال نــوکـرنـد بـرایـش پـیـمـبـران            أین الحـسـیـنـیـون ولایت شـروع شـد


ما را به راه راست بَرَد ابروی کجش            یک نوع دیگری ز هدایت شروع شد

قـنداقـه تا به دست رسول امین رسید            »ای جان امـتم به فدایت » شروع شد

در عمق ذات حضرت پروردگار خویش            آنقدر رفت و رفت، نهایت شروع شد

آمـد بـرای اهل سـمـاوات سـرپـرست
فـامـیلیِ تـمام مـلائک حـسـیـنی است

مجـنون بـیاورید که لـیلا رسیده است            عیسی بیا ببین که مسیحا رسیده است

از مهـر و عاطـفه بنـویـسید شاعران            حالا که شاه بیت غزل‌ها رسیده است

خورشید و ماه و ابر همه مدیون لطف او            خـیر حـسین بر همه دنیا رسیده است

این سفره پهن شد که شود جلوه گر خدا            لؤلؤ به بحر حیدر و زهرا رسیده است

از عـرش با مـلائکه در بین محـملی            خـضر نـبی برای تـماشا رسیده است

هرجا حسین گـفته شود هست میکـده
شـأن نــزول ســورۀ والــفـجـر آمــده

ذکر حـسین روزیِ یک سال انبیاست            گریه به شـاه أحـسن احـوال انبـیاست

بر گرد هم نشسته و روضه گرفته‌اند            ذکر حـسیـن باعـث اکـمـال انـبیـاست

پیغـمبران به واسـطۀ گـریه بر حسین            تا عـرش می‌روند، پر و بال انبیاست

باید بپـرسد از خود آن مرده یا عـصا            هر کس که گفته معجزه‌ها مال انبیاست

حضرتْ اراده کرده که اعجاز می‌شود            مثـل پـدر هـمیـشه به دنبال انـبـیاست

چشم و چراغ حیدر و زهراست، یاعلی
دنـیا به نام حـضرت آقـاست، یا عـلـی

ما را پـناه نیست به جز کـشتی نجات            راه نجات ماست از این دار مشکلات

بر پـرچـم سـیاه غـمـش تکـیه می‌کـنم            جـانـم فـدای مـاتـم لـب تـشـنـۀ فـرات

بودند دیو و دَد همه سیراب و می‌مکید            خـاتـم ز قـحـط آب سـلـیـمان کـائـنات

گودالْ پُر ز سنگ و تن شاه پُر ز زخم            نیزه شکسته‌ها به تنش از همه جهات

از بس شلـوغ بود که دیگـر نمی‌رسد            از روی تـل صدای فـغـان مـخـدرات

باز این چه شورش است! خدایا همه زدند
با تیغ و سنگ و نیزه در آن همهمه زدند

آنجا سـر لـبـاسْ که دعـوا مـرافـه شد            هرکس ز خیمه دید تنش را کلافه شد

از بس که خون او ز سر تیغ‌ها چکید            هر جای قاضریه پُر از عطر نافه شد

بعد از غروب یک طرف دشت غرق حُزن            یک سوی دیگرش همه دارالضیافه شد

مانـده سـه روز پیـکـر او زیر آفـتاب            تاول به زخم‌های عمیـقـش اضافه شد

رأس حـسـیـن از پـی آزار اهـل بـیت            بر روی نی، راهی دارالـخـلافـه شـد

یک بـار اگر زیـارت ناحـیه وا کـنی
باید ز غـصه جان خودت را فدا کنی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف تغییر داده شد؛ فراموش نکنیم که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنَ الْغَالِينَ. ما را از مرز عبودیت خارج نکنید و به سرحدّ ربوبیت نرسانید، آن گاه هرچه می ‏خواهید در فضیلت ما بگویید، لیکن بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلوّ کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصاری که درباره عیسی علیه‌السلام غلو کردند نباشید، که من از غلوّ کنندگان بیزارم. الاحتجاج ج ۲ ص ۴۳۸، بحارالانوار ج ۲۵ ص ۲۷۴، اثبات الهداه ج ۵ ص ۳۹۱

خورشید و ابر و باد و مَه از خلق‌های اوست            خـیر حـسین بر همه دنیا رسیده است

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

این سفره پهن شد که دهد حق خودی نشان            لؤلؤ به بحر حیدر و زهرا رسیده است

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

گودال تنگ و روی تن شاه پر ز سنگ            نیزه شکسته‌ها به تنش از همه جهات

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و به منظور انطباق با روایات معتبر تغییر داده شد

رأس حـسـیـن از پـی آزار اهـل بـیت            آویـز درب اصـلـی دارالـخـلافـه شـد

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : ترکیب بند

شراب آلوده می‌داند تَهِ پیـمانه می‌چـسبد            خمارِ باده می‌فهمد شبِ میخانه می‌چسبد

گـداییِ در این خـانه تـشریفی به ما داده            که تنها بر لبِ ما ساغرِ شاهانه می‌چسبد


حرم شد خانه‌ام وقتی، سلامت کردم و دیدم            زیارت‌هایِ ما حتی میانِ خانه می‌چسبد

سرِ سال است رو بر تو زیارت‌نامه می‌خوانم            زیارت‌نامه خواندن با دلِ دیوانه می‌چسبد

سـلام‌الله ای دل آتـشِ صــبــح اَزَل آمـد
مبارک باد یا زهرا که اَحلی مِن عسل آمد

اگر شعریم اگر شوریم؛ مُرَکب یا قلم هستم            اگر با شهریار و مُقبِلیم و مُحتشم هستیم

هـمـه از آسـتـان آسـمـانی نـجـف داریـم            که هر دَم؛ دَم به دَم با صاحبِ تیغِ دودَم هستیم

دمِ ما یاعلی و بازدم‌هامان حسین است و            اسیـرِ این دَم و دیوانۀ این بازدم هـستیم

پس از یک عمر فهمیدیم این دل بارگاهِ توست            در این قابی که می‌بینم حرم را؛ در حرم هستیم

خدا را شُکر بختِ روز و ماه و سال مایی تو
همیشه تا همیشه حالِ حَوِل حالِ مایی تو

تو گوشه گوشه در دل شُعله شُعله در جگر هستی            تو از پیراهنم حتی به من نزدیکتر هستی

الف با میم و با عینی و با فایی و با حایی            چگونه اینهمه هستی چگونه اینقدر هستی

تو با منظومۀ هفتاد و دو خورشیدی‌ات عمریست            مدارِ چرخـش دیوانه‌های دربـدر هستی

»اگر غم لشگر انگیزد که خونِ عاشقان ریزد«            دعا هستی دوا هستی قضا هستی قَدَر هستی

چنان روشن شده عالم بگو خورشید برگردد
محال است از حریم تو کسی نومید برگردد

نگاهی کُن به دامانت دخیلِ تو خلیل اینجاست            کنارِ سجدگاهِ ما جبینِ جبرئیل اینجاست

جلال‌الله در چـشمت جمال‌الله در رویت            جمال اینجا جمیل اینجا جلال اینجا جلیل اینجاست

نه از سینایِ موسایم نه از اَنفاسِ عیسایم            کفایت می‌کند ما را کَرَم تا که کَفیل اینجاست

گِره خورده است با نامت سرِ مژگانِ ما یعنی            که آبِ سلسبیل اینجا که یک شعبه زِ نیل اینجاست

خدا را شُکر قلبِ ما صدای کربلا دارد
فقط حال و هوایم را هوای کـربلا دارد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

فلک گردیده نورانی، سماوات است گلباران            ملک سوغات گل آورده با خود بهرِ تن پوشش

علی با آن دلارآمی که هوش از عالمی بُرده            به وقتِ دیدن این ماهپاره گشته مدهوشش


قرارِ بی‌قراران آنکه عالم هست بی‌تابش            محمد جانِ دیگر یافت تا آمد درآغوشش

حسینش را به روی شانه می‌بوسید و می‌بوئید            بدانید اهل عالم اوست بی‌شک، زینتِ دوشش

اگر چه داشت بر لبها اذان و آیة الکرسی            گمانم روضه خوانی کرد پیرِ عشق در گوشش

چه بسیاری سفارشها که در حقش نبی فرمود            ولی افسوسُ صد افسوس امت شد فراموشش

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

تو آمدی که بفهـمیم کارمان لنگ است            میان ما و حـقیقت هزار فرسنگ است

به طرز پـرچـم بـالای گـنـبدت گـفـتـی            که رنگ خون خداوند سرخ پُر رنگ است


تو آمدی که ز صلـح حـسن دفـاع کنی            حسین ذهن من اما همیشه در جنگ است

گلوی اصغر تو قطره قـطره ثابت کرد            که باغ گل بشود غنچه‌ای که دل، تنگ است

غلط شنید تو را گوش های کر یک عمر            وگرنه ذکر تو موسیقی‌اش خوش آهنگ است

چـگـونه بـگـذرد از این مسـیـر، آئـیـنه            که دامن همۀ کودکان پُراز سنگ است

به مکـتبی که شروعش هدایت حُر شد            کلاس غیرت عباس، آخرین زنگ است

به ضرس قاطع کرب و بلا جهان فهمید            برای شیعه حسین اسم نیست، فرهنگ است

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : سجاد شاکری نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

نـاقـابـلی‌ست سـر که سـرِ دار می‌بـریم            سر داده‌ایم و از هـمه دلـدادگـان سـریم

تقـدیمِ جان؛ و دادن خـون، و نـثار سر            ما ناز یار را به همین شـیوه می‌خـریم


از هر چه هست جز خود او دست شسته‌ایم            در اوج افــتـخـار، گـدایــان ایـن دریـم

یـا مُـنـتـهـیٰ رجـایْ وَ یـا غـایَـةُ مُـنـای            یا سـیٌـدَ الـغـریبُ وَ یا سـیّـدَ الکَـریم

گفـتم: حـسین جان! پـدری کن برایـمان            فـرمـود: از پـدر به شـما مهـربانـتـریم

کـوچـک شـدیم نـزد تو و بـچـه‌های تو            اصغـر شـدیم نزد تو، بر خلـقْ اکـبریم

ما را حـسین زیر پَـر خود گرفته است            اینگونه شد که جز سر بامش نمی‌پـریم

او جامه داد، جام بلا خورد، جان سپرد            ما هم فقـط برای خودش جامه می‌دریم

خارج نبوده منصب ما از همین دو حال            یا نوکریم «یا» ی دگر نیست! نوکـریم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

صاحبِ عرش مُعلّی؛ یا  حسینِ بن علی            ضـامنِ اهـل تـولّی؛ یا حـسینِ بن عـلی

آمدی در هاله‌ای از نور! فوقَ کلّ نور            ماهِ در آغوش زهـرا؛ یا حسینِ بن علی


ذکر می‌گفت و تو را بوسید و شب تا صبح بود            دستِ تو در دستِ بابا؛ یاحسینِ بن علی

عاشقت شد آسمان! از ماهِ خود دلسرد شد            گفت ای ماهِ دل آرا؛ یا حـسینِ بن عـلی

فطرس از قنداقه‌ات یک جفت بال و پر گرفت            سجده کرد و گفت آقا؛ یا حسینِ بن علی

آمـدی و بـاز شد قـفـلِ دخـیـل سـائـلان            باب شد «اُنظُر إلینا»؛ یا حسینِ بن علی

گوشۀ چشمی بفرما، از کرم لبریز کن            کاسـۀ خـیـلِ گـدا را؛ یا حـسینِ بن علی

تحتِ فرمان تو و جانش به جانت بند بود            عشقِ ساقیِ العطاشی؛ یاحسینِ بن علی!

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

مــا زیـر دیـن خــامـس آل عــبــائـیـم            شـکــر خــدا دلــدادۀ کـرب و بـلائـیـم

در زیر پـرچـم داد زهــرا نـان مـا را            در بهـتـرین نقـطـه ازین عـالـم گدائیم


اصلا خـبـر از درد بی‌درمـان نـداریم            تا گـرم خـدمت بـین این دارالشـفـائیـم
آن قدر مست از نام شیـرین حـسیـنـیم            که بی‌نـیـاز از بـاده و میـخـانـه‌هـائـیم
در این دو قطره اشک شد دریای غم، غرق            دیـوانه از این معـجـزات اشک‌هـائـیم

هر بنده باشد با کسی، ما با حـسیـنـیم
دلـدادۀ پــرچـم، سـیـاه یـا حــســیـنـیـم

پُر کرده بوی سیب، امشب کوچه‌ها را            دادنـد بـر شـیـر خـدا، خــون خــدا را
زرگـر شـناسد قـدر زر را، پس نداند            جز آل احــمـد، قـدر مصباح الهـدی را
شش‌ماهه دنیا آمده چون بیش از این‌ها            طـاقـت نـدارد بـی‌کـسـی مـجـتـبـی را
این طـفـل از روز نـخـست آفـریـنـش            دیـوانه کـرده هم غـریب هـم آشـنا را
این کیست که شد روضه خوان او خدا و            بـا مـاجـرایـش پـاک کـرده انـبــیـا را

نه شیعه، نه زهرا، نه حیدر، نه پیمبر
او را خدا هم دوست دارد جور دیگر

ای نام تو حک گشته روی بال فطرس            تو آمدی و شد عـوض اقـبال فـطرس
تو کیستی که تا دو چشمت باز گردید            یک لحظه طی شد، راه چندین سال فطرس
آن حسرت و خانه به‌دوشی‌ها می‌ارزید            خوش بود چون حوا و آدم، فال فطرس
دور سرت می‌گشت و می‌خوردند حسرت            یک عرش در آن لحظه‌ها، بر حال فطرس
تو بال و پـر دادی شکـسـته بـال‌ها را            داری فراوان دور خود، امثال فطرس

باز است بر عـالـم، کـرامت خـانه تو
خوش عاقبت شد، هر که شد دیوانه تو

قربان آن عاشق که درگیر حسین است            قربان آن مُلکی که تسخیر حسین است
اصلا ندارد روز محشر گیر و داری            هر کس در این عالم دلش گیر حسین است
باید شود این گونه مصـداق شجـاعت            وقتی علی مرتضی، پیر حـسین است
سر داده و سر پیـش ظالم خـم نکـرده            اسـلام مـدیـون دل شـیر حـسیـن است
چـشم زمین و آسـمان جمـعه به جمعه            در انـتـظـار آخـرین تـیـر حسین است

یک روز می‌گردد حـسینی کل عـالـم
گـیـرد تـمـام این زمـیـن بـوی مـحـرم

کـردنـد غـوغـایی مـسـلمـانـان دیـنـش            پیـچـیده در عـالـم صـدای اربـعـیـنـش
اعجاز یعنی اینکه او در نصف روزی            جـا داد دنـیــا را مـیـان سـرزمـیـنـش
او کیست زرتشتی، یهودی و مسیحی            گـشتند مثل شیـعـیان صحرا نـشـیـنش
این گـریه‌ها داده نتـیـجـه، دارد عـالـم            دیـوانـه می‌گـردد از اسـم دلـنـشـیـنش
دنـیـا گـلـستـان می‌شود وقـتی شود پُر            از سـیـنــه‌زن‌هـای قـیـامـت آفـریـنـش

این عـشق پایـنده است تا روز قـیامت
از مـاه هم دل بـرده، مـصبـاح هدایت

او شهـریـار عـالـم و خـوبان سپـاهش            بـا آبــروهـای دو دنـیــا در پـنــاهـش
می‌خواست دست قاتـلش را هم بگیرد            آری رسیده بر همه خیر و صلاحـش
با دست خالی هیچ کس بیرون نیـامد!            چه سفره‌ای انداخت او در قـتلگـاهش
خوردند نانش را، نمکدان را شکستند            شـد هـلـهــلــه تـنـهـا جــواب آه آهـش
آه ای فــرات بـی‌وفـا، آتـش بـگـیـری            از تـشنگی شد دود، عـالم در نگاهش

گل بود، تیر و سنگ و نیزه، پرپرش کرد
ای بشکند دست کسی که بی‌سرش کرد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و رعایت توصیه های علما و مراجع بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

مــا زیـر دیـن خــامـس آل عــبــائـیـم            شـکـر خــدا دیــوانـه کـرب و بـلائـیم
زیـر عــلامـت داد زهــرا نـان مـا را
            در بهـتـرین نقـطـه ازین عـالـم گدائیم

زرگـر شـناسد قـدر زر را، پس نداند            جز فاطمه کس، قدر مصباح الهدی را

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : ترکیب بند

شکسته بالم و تنها، امیدی بر شما دارم            شبیه فطرسی اما، به دل حال دعا دارم
اگر چه خسته و زارم، ولی با شوق دلدارم            سبکبارم سبکبالم، که حاجات روا دارم


دخیل حضرت عشقم، اسیر هیبت عشقم            رسیده نوبت عـشقم، نگـاری آشنا دارم
بنوشم از مِی کوثر، به دست ساقی دلبر            شوم از عالمی برتر، که یاری دل ربا دارم
غم او را خریدارم، به عشق او گرفتارم            به شوق دیدن یارم، هـوای کربلا دارم
چنین آواره می‌گردم ، برای چاره می‌گردم            پِیِ گهواره می‌گردم، که امید شفا دارم

خـدایا سائـلم کـن بر، دَرِ کاشـانۀ زهرا
پیِ گهـواره‌ای هـستم، میان خانۀ زهرا

پَرِ قنداقه‌ای چون گل، بُوَد حبل المتین من            نـوای نـغـمـۀ بلـبـل، ندای دلنـشـین من
نه تنها دارم ای جانا، به دل مهر تو را یارا            خدایت مُهر داغت را، نشانده بر جبین من
من از عشق خدادادت، دمادم می‌کنم یادت            سروشِ لطف و امدادت، شده روح الامین من
من از مهر تو دلدارم، بهشتی در دلم دارم            اگر چه حلقۀ خارم، تویی ای گل نگین من
اگر ناقابلت هستم، کمی در کاملت هستم            ببین که سائلت هستم، بیَّفزا بر یقین من
ز تو عمری غمی دارم، نوای هر دمی دارم            به عشقت عالمی دارم، تویی خُلد برین من

به فطرت ای سرشت من، تو هستی سرنوشت من
بگویم با همه دنیا، حسین باشد بهشت من

بهشت جاودانی‌ام، فقط روی حسین باشد            امید مهربانی‌ام، فقط سوی حسین باشد
اگر مبهوت جانانم، فرشته یا که انسانم            خدایا قبلۀ جانم، فقـط روی حسین باشد
اگر درویش یا شاهم، اگر خورشید یا ماهم            مسیر و جاده و راهم، فقط کوی حسین باشد
به سان عاشق شیدا، بر او بسته همه دل‌ها            دخیل عُروةُ‌الوثقی، به گیسوی حسین باشد
دلم سر گشته هر سویی، روان تا یار دلجویی            فدای خُلق نیکویی، که چون خوی حسین باشد
به پای یار افتادن، به سویش دست بگشادن            سرم در وقت جان دادن، به زانوی حسین باشد

الهی ای مرا دلبر، فدایت ای گل زهرا
بیفتم لحظۀ آخر، به پایت ای گل زهرا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

سوّمین‌ روزِ مـاهِ ‌شعـبان است            عرش تا‌ فرش‌ نورباران‌ است
روز درمـاندگی شیـطان است            حرف‌ از آمرزشِ گناهان‌است


پنجمین ‌نوبت ‌ِظهـورِ خـداست
روز مـیـلاد سـیّـد الـشّهـداست

دم صـبـح آسـمـان مــنـوّر شـد            نَه مـدیـنه، جـهـان معـطّـر شد
فُـطرس ‌امروز صاحبِ ‌پَر شد            و بـرایـش چـنـیـن‌ مُـقــد‌ّر شـد
تـا قــیــامـت غــلام او بــاشــد
پـیـک حـمـلِ‌ ســلام او بــاشـد

بـوسه‌ پـیـوسـتـه‌ و مُـکـرّر زد            بوسه‌‌ بـر گـونه‌اش پـیـمبـر زد
بـوسـه بـر آن لـب مُـطهّـر زد            بـوسـه آرام تـا بـه حَـنـجـر زد
روضه را جـبرئیل‌ کرد آغـاز
شد مـیـانـدارِ گریه شاهِ‌ حجـاز

ریخـت ‌تا اشکِ‌ جَدّ اطـهـر او            گـریـه کـردنـد در غـم سـر او
پـــدر و مـــادر و بــــرادر او            نخورَد لـطـمـه تا به‌ پیـکـر او
یـک لـبــاس لـطـیـف آوردنــد
بـر تـن نـقـره‌ فــام او کــردنـد

تـوأمـان است شـادی و غـم ما            حال ‌اشکاست ‌حال درهم ما
یا حسین ‌است‌ هر نـفـس دم ما            چون‌ حسین ‌است‌ اسمِ ‌اعظمِ ‌ما
سِحر و جادو اگرچه ‌کارگر است
به ‌من‌ و تو طِلسم‌ بی‌اثـر است

وصف‌ او را خُـدای ‌سُبحـانش            گـفــتــه در آیــه‌هـای قــرآنـش
چونکه‌ «لؤلؤ« بُوَد حسن ‌جانش            طبق تأویل؛ اوست«مرجانش«
فَجرو‌ کَهف ‌است ‌و هل‌ا‌َتاست ‌حُسین
جَمع‌‌ِ زهرا و مُرتضاست‌ حُسین

جان‌ِ شـیـرین ‌ِخـواجۀ‌ِ دو سَـرا            دوّمـیـن‌ نـورِ چـشـمِ‌ شیـرِ خـدا
قُـرّة الـعـیـنِ حـضـرت زهــرا            هــم‌ طــراز کــریــم آل عــبــا
مالکِ ‌قلبِ‌ خاص ‌وعام؛ حسین
و‌َ عَـلـیکَ الـسَّـلام امام‌ حـسین

الـسَّـلام ای بـهـشت گـریه‌کُنان            حاصلِ‌ زَرع و کِشتِ‌ گریه‌کُنان
برکـت خشت‌ خشتِ گریه‌کُنان            خوشترین ‌سرنوشت‌ گریه‌کُنان
عـشق را اینچـنین نشان بدهیم
وسط گـریه بر تو جان بـدهـیم

با تو عُـمری‌ست‌ آشـنا شـده‌ایم            ما هـمـان ‌مـیـوۀ ‌سَـوا شـده‌ایـم
دست‌چـیـن‌های‌ کـربـلا شده‌‌ایم            در قـنـوت‌ شـبـت‌ دعـا شـده‌ایم
جای ‌شُکرانه دارد اینکه ‌هنوز
مُرتبط ‌با توأیم هر شب‌ و روز

تو‌ همانی‌ که وِتر مُوتُور است            تو همانی‌که سِرِّ مَـستور است
با تو حتّی مَحال؛ مِیسُور است            هرکسی ‌با تو ماند مَأجور است
شده تفـویض اخـتیار دو کُـون
به تو ای رمز روسپیدی جُون

شَر نمی‌خـواهم اَهلِ‌ خِـیرم کن            بی نـیاز از عـطـای غـیرم‌ کن
خوب مـأنـوس با زُهـیـرم کـن            بـعـد مـحـشـور با بُـریـرم کـن
عشق‌ من ‌پایمال ‌تو شدن ‌است
»نـافـع‌بن‌هـلال» تو شـدن ‌است

ای‌که ‌آب ‌از تو بی‌نصیب شده            ای مـسـیحـای بر صلـیب شده
مـقـتلت غـرق بـوی سیب شده            چه‌ کسی ‌اینچـنین‌ غریب ‌شده؟
ای ســر نــیــزه رحـل قرآنـت
پــدر و مــادرم بـه قــربــانـت

: امتیاز

مصائب خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مدینه

شاعر : ولی الله کلامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از زادگاه خویش کـجا می‌روی حسین            این راه امن نیست چرا می‌روی حسین

با حـاجـیان کـعـبه که عـهـدی نـداشتی            سوی کدام شهـر و بلا می‌روی حسین


آیـا که داده وعــدۀ مـهـمـان نـوازی‌ات            با خانـواده مستِ صـفا می‌روی حسین

در روز روشن از که کـنایه شـنـیده‌ای            کاین نیمه شب بدون صدا می‌روی حسین

از مـژدۀ سـفـر هـمـه شـادنـد کـودکـان            مرغان به زیر پر چو قطا می‌روی حسین

گـویـا دل از مـدیـنـۀ جـدّت بــریــده‌ای            خود را سپرده‌ای به خدا، می‌روی حسین

بـدرود ای عـزیـز، خـدا بـاد هـمـرهت            با اشک و آه و سوز و نوا، می‌روی حسین

: امتیاز

مصائب خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مدینه

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

عـزّت زیـاد، آه، کجـا می‌روی حـسین            تا مکه، یا به کرب و بلا می‌روی حسین

این وقتِ شب! شبانه چرا بار بـسته‌ای            با اهل بـیـتِ آل عـبـا می‌روی حـسـین


با کـودکـان و پـردگـیـان و مـعـاشـران            گویا به پیـشـگـاه خـدا می‌روی حـسین

اینـگـونه که تو غـرقِ وداعِ پـیـمـبـری            داری به مـقـتـل شهـدا می‌روی حـسین

شیرخواره می‌بری و جوان می‌بری و پیر            عباس می‌بری، به خَفا می‌روی حسین

صاحب حرم! چرا ز حرم می‌زنی برون            با سوز و اشک و حال بکا می‌روی حسین

با هـیـبتِ پـیـمـبـر اکــرم زدی بـه راه            با ذکر مادرت، به نـوا می‌روی حسین

«اُخرج إلیَ العراق» شنیدی ز جدِّ خود؟            آیا به کـوی درد و بـلا می‌روی حسین

زینب اسیـر می‌شـود و تو شهـیدِ عشق            داری بـسوی اهل جـفا می‌روی حسین

حج را بَدل به عمره کـنی ای امامِ حج            تا قـتلـگـاه، جـای مـنـا می‌روی حسین

زیر سُـم سـتـور، تنَت لِه شـود غـریب            در زیر تیغِ کین ز قـفا می‌روی حسین

در پیـش چـشم فـاطمه با جـسم بی‌کـفن            بر عهد خویش کرده وفا می‌روی حسین

از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام            بر نیزه‌ها به رأس جدا می‌روی حسین

بعد از تو کوفه، رحم به زینب نمی‌کند            در شامِ غم به طشتِ طلا می‌روی حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدّارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد،جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

شش ماهه می‌بری و جوان می‌بری و پیر            عباس می‌بری، به خَفا می‌روی حسین

مصائب خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مدینه

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : مثنوی

جـدایی از مـدیـنـه بـاورم شـد            حرم غمخانۀ صاحب حرم شد

همه حجـاج زهـرا بار بـستـند            به این رفتن دل عالم شكـستـند


به ناقه مادری‌ و شیر خواری            شـود آمــادۀ اُشْــتُــر ســواری

تـمـام مـشـك‌هـا پُـر آب بـاشـد            كمی آرام، اصغر خواب باشد

كناری نجمه مست روی قاسم            زند شـانه سر گـیـسوی قـاسـم

ولی یك سو همه تصویر این شب            شـده وقـت پـریـشـانـی زیـنـب

سر او بر سر دوش حسین است            پناه او در آغوش حـسین است

شده ذكر لـبش با چـشم گریان            عزیزم بی‌تو می‌میرم حسین جان

تــمـام آرزوهـایـم تـو هـسـتـی            منم مجنون و لیلایم تو هـستی

همه شب روی سجـاده نـشیـنم            الهـی ای حـسین داغـت نبـیـنم

تــمــامـی امـانـت هـای مــادر            مـیـان بـسـته پـیـچـیـدم بـرادر

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا همانگونه که علامه مجلسی در جلاء العیون ص ۵۷۴ مرحوم خراسانی در منتخب التواریخ ص ۲۳۱ و شیخ عباس قمی ( بطور ضمنی) در نفس المهموم ص ۲۷۵ تصریح کرده اند حضرت لیلا قبل از کربلا فوت کرده بودِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تمـاشـا می‌كـنـد با قـلـب شـیـدا            قــد و بـالای اكـبــر، اُمِّ لـیــلا

مناجات با صاحب الزمان در خروج کاروان سیدالشهدا از مدینه

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

این‌روزها اشکی روان داری دوباره            چشم تر و قـدی کـمان داری دوباره

مستوره‌ها در بین هر محمل نشستند            دلشـورۀ یک کـاروان داری دوبـاره


مانند آن بعضی که‌ زینب در گلو داشت            بغض گـلویی بی‌کران داری دوباره

اکـبـر کـنـار دسـت زیـنب ایـسـتـاده            حسرت به این تازه جوان داری دوباره

روبنده‌ها بر روی صورت‌ها نشسته            روضه برای دخـتران داری دوباره

سقا به روی دوش مشکش را گرفته            داغ قـد ایـن پـهـلـوان داری دوبـاره

داغی به یاد ازدحـام کوچه بازار...            از خـنده و زخـم زبان داری دوباره

آقـا دگر باغ و بـهـارت رفـتـنـی شد            آرامـش این روزگارت‌ رفـتـنـی شد

: امتیاز

مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : مهدی قاسمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مسمط

ای مـنـتـهـای رحـمـت والا محـمد            ای جـلـوۀ لطـف خـدا بر ما محمد
ما ذرّه و خـورشـید بی‌هـمتا محمد            ما بـنـده هـستـیم و فقـط آقا، محمد


ذکـر تو شـد آرامـش دلـهـا محـمـد
جام ولای تو شرابی ناب ناب است            کوی تو درعالم فقط راه ثواب است
آنقدر آقایی که حُسنت بی‌حساب است            وقتی علمدار سپاهت بوتراب است
عـالم شود سـرباز تو یکجا محـمد
ای عرشیان محو صدای دلنـشینت            در آرزوی وصل روی بی‌قـرینت
نور خدا می‌تابد از صحن جـبـینت            جبریل بی‌تاب است، باشد هم نشینت
تا پـر بگـیـرد با تو در بالا محـمد
عالم اگر ظلمت تو هستی نور عالم            ای روشنی بخش دو چشم کور عالم
از عشق تو جاری شده این شور عالم            شرمنده از لطفت دل معـذور عالم
عالـم همه یک قطره و دریا محمد
دنیـا و هرچه دارد این دنیا برایت            ای جان عالم، عالمی جانش فدایت
خلقـت شده وقـف شما و بچه‌هایت            روزی بده ما را، تکانی ده عبایت
ای جایگاهـت قرب أوْ أدْنیٰ محمد
امشب که طوفانی‌ست دریای دل ما            با تو ثـمر داده ست حالا حاصل ما
با حُـبّ آل تـو به بـار آمـد گِـل ما            ای نام تو مشکـل‌گـشای مشکل ما
یا احـمد و یا مصطـفی و یا محمد
حیران احـمد می‌شود یزدان احـمد            پـیک الهـی هم شود مهـمان احـمد
غار حرا شد روضۀ رضوان احمد            گوش فـلک آماده بر فـرمان احـمد
بر آن رسول الله، آن مولا، محمد!!
تو آن رسول نور و روح کبریایی            زیـبـاتـرین حُـسن خـتـام انـبـیـایـی
تو محـور اصلی نـفـس هـل اتـایی            بابـای خـوب شیـعـیان مـرتـضایی
شد مـبـتـلایت هر دل شـیـدا محمد
هرچند بودی تو رسول مهر و رحمت            هرچند افتادی برای دین به زحمت
هرچه شدی درسالهای سخت اذیت            أجر رسالت را سپردی تو به امت
امت چه کرده با تو و زهرا محمد؟
بر سـرخـی آلالـه دسـت زرد افتاد            دلگـرمی مـولا چرا دلسرد افتاد!؟
با ضربـۀ شـلاق آن نـامـرد افـتـاد            در کوچه‌ها از فرط پهلو درد افتاد

این داغ آتش می زند دل را محـمد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید، ضمناً مصرع برگران بند آخر این مسمط سروده نشده و یا درج نشده بود که ما جهت رفع نقص آن را اضافه کردیم

ای مـنـتـهـی رحـمـت والا محـمـد            ای جـلـوۀ لطـف خـدا بر ما محمد

نور خدا می‌تابد از صحن جـبـینت            جبرییل بی‌تاب است، باشد هم نشینت

امشب که طوفانی‌ست دریای دل ما            با تو ثمر داده است حالا حاصل ما

حیران احـمد می‌شود یزدان محمد            پـیک الهـی هم شود مهـمان احـمد

بر سـرخـی آلالـه دسـت زرد افتاد            دگـرمی مـولا چرا دلـسرد افتاد!؟

عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

یا بشیر و یا نذیر ای حضرتِ والا سلام            بر تو ای یاسینِ امّت حضرت طاها سلام

مبعثِ تو عالمی را زد به هم ختمِ رسول            جان بقربانت شوم ای گـوهرِ زیبا سلام


رحمة للعـالمـین شد نُه فـلک محـتاجِ تو            رحمتی کن بخششِ بالاتر از دریا سلام

گفتن از مدح و ثنایت نیست در حدِّ عقول            ای که مدحت را سروده ایزدِ یکتا سلام

دختری داری که مقصودِ تمامِ خلقت است            بر تـو بر دخـتـرِ تو یا ابـا لـزهـرا سـلام

مات و مبهوتم ز الطافِ خـدای سرمدی

بعـثت آمد پاک کن قلبِ مرا از هر بدی

قبله‌گاهِ عاشـقان شد بعد از این غارِ حرا            جلوه‌گر در این جهان شد بعد از این غارِ حرا

گفـتگـویت با فـرشته بر همه ثابت نمود            مرکزِ اسرارِ جان شد بعد از این غارِ حرا

چه مقامی داده شد بر تو عزیزِ مسلمین            مثلِ یک دارالامان شد بعد از این غارِ حرا

در کـنارِ کعـبه در بالای یکِ کـوهِ بلـند            مثلِ یک سنگِ نشان شد بعد از این غارِ حرا

بعد از آن قرآن تلاوت کردنت حبل المتین            مثلِ یک چشمه روان شد بعد از این غارِ حرا

روزِ مبعث آمد و شادم از این فرخندگی

بعد از این آغاز شد سرفصلِ پاکِ بندگی

یا رسـول الله تـسـلـیـمِ تـوأم ای مـحـترم            می‌خورد برهم پس از این خانۀ ظلم و ستم

بیـرقِ اسـلام را افـراشـتی در نُه فـلـک            مرتضایت شد عـلمدارِ تو و طرفه عَـلَم

رحـمة للـعـالـمین رحمی کن از راهِ وفا            یاری ام کن تا که در این راه بردارم قدم

مستـحقـم بی‌کـسم دلـواپـسـم خـتـمِ کـلام            بـر منِ افـتـاده از پـا می‌کـنـی آیا کـرم؟

دعوتم کن تا مدینه تا حریمِ گنبدِ خضرایی‌ات            من که دلتنگم پُر از دلتنگی از بهرِ حرم

روزِ مبعث را برایم شاد کن با یک برات

هم نجف خواهیم؛ هم شش گوشه هم شط فرات

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

روزِ مبعث را برایم شاد کن با یک برات          هم نجف می‌خواهم هم شش گوشه هم شط فرات

عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : محسن عزیزی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مسمط

دوبـاره نـور رسید و جهـان منوّر شد            رسیـدن همه تا عـرش حق میـسّر شد
بخـوان بنام خـدایت که دل مسخّـر شد            بخوان که عشق به سیمای تو مصوّر شد


بـخـوان که آیـنـه در آیـنه مـکـرر شد

بخوان که خواندن تو ابتدای زیبایی‌ست            بخوان که خلقت تو از برای زیبایی‌ست
بخوان که حضرت ربت خدای زیبایی‌ست            بخوان که نام شما انتهای زیبـایی‌ست

به نام تو گل قـمصر چنین معـطر شد

به مهر روی نبی عشق هم ملازم شد            ستاره‌ای بدرخـشیـد و عـرش قائم شد
نگار من که چه مکتب نرفته عالم شد            به غـمزه مـسئـله آموز صد مـعـلم شد

و کـوه نـور برای شـما چو مـنـبر شد

سخن نگـفـت نـبی غـیر اِنْ هُوَ یُوحی            رسیده تا لب عرش و سپس دَنَا فَتَدَلّی
به قـاب قـوس الـهـی رسـیـد اَوْ اَدْ نـی            که کوچک است برای شما چـنین دنیا

و عـرش حق به نام شما سـراسـر شد

تـویی تو غـایت قـلب سـلـیـم یا احـمـد            تویی تو صاحب خـلق عـظیم یا احمد
که قلب عرش به صحنت مقیم یا احمد            و ترجـمـان کامل از یا کریم ؛ یا احمد

که روزی هـمه با دست تو مـقـدر شد

تــو نـــور اولـی آقـا، تـو عـاقــل اول            به مهـر تو شده ذرّه چو عـارف کامل
بـتـاب بـی‌رخ تـو زنـدگـی ما مـخـتـل            و قاب عرش به نام شما خورد صیقل

به نام توست که عرش خـدا منوّر شد

تویی نـگـار دو عـالـم نگـار تو حـیدر            همیـشه و همه جا شد قـرار تو حـیدر
تویی تو رحمت حق ذوالفقار تو حیدر            به وقت جنگ شده تکـسوار تو حـیدر

که ذکر روی لب تو همیشه حیدر شد

هـمیشه و همه جا در کـنارتان حـیـدر            به روز بدر و اُحـد یا حُـنین یا خـیـبر
که طاق ابروی او شد حریف با لشگر            به روی دوش تو از آسمان چه بالاتر

و شمس کون و مکون حضرت غضنفر شد

تمام هـسـتی تو حـیـدر است با زهـرا            و گـشـته خـنـدۀ زهـرا بـرای تو دنـیـا
نـوشـتـه‌ای سـنـد دل بـه نـام آل کــسـا            که گـشته جمع قوام جهان به زیر عبا

به عـرش مهـر آل شما چو محور شد

چه زود بین مـدیـنه شود به پا طوفان            و می‌شـوند سگان سعـود، دل نگـران
که زود می‌شکـند این سـپاه بـوسفـیان            محقـق است به زودی پـیام رهـبرمان

و نصبِ عـینِ همه ما پـیام رهـبر شد

دعا نمودی و عمرم شده است زیر علم            هزار شکـر نشـسـتم به پای شاه کـرم
دعـا کـنـیـد کـه دور سـر شـمـا بـپـرم            و من مـدافـع یـثـرب شـوم میان حـرم

و هـدیـۀ هـمـۀ مـا به آسـتـان سـر شد

اگر قـبـول تو افـتـد تـمـام هـسـتی من            دهم به راه حسین و علی و یا که حسن
به عـالـمـی نـدهـم مـهـر آل تو اصـلاً            گـدایـی در حـیــدر خـدایی است حـقـاً

کـه عـالـمـی گـدای گـدای قـنــبـر شـد

چو قـطره‌ای که نشـستم به دامن دریا            شـدم یـتــیـم شـما و تـویـی فـقـط بـابـا
هـزار شـکـر شـدم مــبـتـلای تـو آقــا            رسان تو دست مرا هم به چادر زهرا

که کـیمـیای همه یک نگاه کـوثـر شد

مـسـمـط من بـیـچـاره تـا که آخـر شـد            کتاب فـضل تو آقا دوبـاره از سر شد
و حال و روز دلم با شما چه بهتر شد            ز نـور گـنـبد خـضـرا دلـم مـنـوّر شد

و رفتن همه تا عرش حـق میـسّـر شد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

بخوان که خواندن تو ابتدای زیبایی‌ است            بخوان که خلقت تو از برای زیبایی‌ است

و ترجـمـان کامل از یا کریم ؛ یا احمد            که روزیه هـمه با دست تو مـقـدر شد

تـو نـــور اولـی آقـا و تـو عـاقـل اول            به مهـر تو شده ذرّه چو عـارف کامل

اگر قـبـول تو افـتـد تـمـام هـسـته من            دهم به راه حسین و علی و یا که حسن

عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

به دستِ دین تو أدیانِ سابق می‌شود تکمیل            رسیدی تا به ویرانی روَد اصحابِ شومِ فیل

بخوان پیغمبرانه! چون که با لحنِ حجاز تو            به واللهِ دو چندان می‌شود زیباییِ ترتیل


محاسن را معطّر کردی و عطّارهای شهر            کم آوردند و شد بازارشان بی‌رونق و تعطیل

به باباهای در جهلِ مرکّب خفتۀ بی‌دین            پس از این عشقِ دختربچه‌ها را میدهی تحویل

عقیقِ دستهایت می‌شود مُهـر نمازِ نوح            عبایت می‌شود سجادۂ عیسی و اسماعیل

»امین» بودی و با ایمان گمانم مادرِ موسی            به دستانت سپرده کودکش را در کنارِ نیل

نشسته گوشۀ معبد، تورّق می‌کند هر شب            چه خوش می‌گوید از قرآنِ تو؛ تورات با إنجیل

همان قرآن که «حبلُ اللّه» را «وحدت» تلقّی کرد            خوشا آنکس که دارد در سکوتش قدرتِ تحلیل

محمّد خواندمت جایِ رسول الله! امشب را            کمی بگذار قـربانت شوم مانندِ جبرائیل

ولی الله خواندی در غدیرِ خم! بدونِ شک            به عشقت « یاعلی» می‌گوید آری صورِ اسرافیل!

: امتیاز

مناجات عید مبعثی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : رامین محمد زاده نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مثنوی

مبعـث شده ای نور دو چـشمان پیـمبر            آن چهـرۀ خود را بنـمـایـان گل حـیدر
مبعث به وجـود تو منـور شود ای ماه            بـرگـرد تو ای بـضـعـۀ زهـرا و یدالله


ای یـوسف گـم گـشتـۀ زهـرای مطهر            باز آ که جهان غرق فساد است سراسر

ای آنکه چو حیدر به زمان شمس عیانی            وقـتـش نشده پـرده ز رخـسار کشانی؟
ای تـاج سـر نـوح و سـلیـمان کجایی؟            مبعـث شده ایکـاش در این عـید بیایی
ای نـام تـو سـر زمـزۀ حـضـرت داود            ایکاش که این عید رهی بر فرج ات بود

: امتیاز

عید مبعث پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

صحبت از مبعث که می‌آید مسخًر می‌شوم            با نوای یا محمّد پاک و اطهـر می‌شوم

ذکرِ پیغمبر شریف است و پُر از آزادگی            نـامِ او می‌گـویم و مثلِ کـبوتر می‌شـوم


می‌رهـانم خویش را از ظلـمتِ بی‌انتها            می‌روم سمتِ رسول و ماهِ انور می‌شوم

من مسلمانم مسلـمانِ دو ابـروی کـمان            گر پـذیـرایم شود مانـندِ نوکـر می‌شـوم

عـزّتِ تـسلـیم از آزاد بودن بهتر است            عبدِ احمد هستم و با عشقِ او زر می‌شوم

گفته‌هایش یک به یک روشنگرِ راهِ من است            گر که از خطّش بپیچم باز ابتر می‌شوم

گفت پیغمبر که بعد از من علی باشد نجات            بی‌سبب نبود دمادم وصلِ حیدر می‌شوم

سر سپردم بر امیرالمومنین یعسوبِ دین            عاقـبتِ خیرِ دو دنـیا مثلِ قـنـبر می‌شوم

مبعثِ ختم رسولان می‌دهد بر دل نوید            می‌رسد یک روز مهدی و منوّر می‌شوم

روزِ مبعث را سبک نشمار روزِ رحمت است            صحبت از مبعث که می‌آید مسخّر می‌شوم

: امتیاز